سگهای باز آنها و سنگهای بسته ما

این یادداشت به مناسبت واقعه دردناک حمله دو سگ شکاری بدون قلاده در پارک عمومی لواسان به یک دختربچه در حضور پدرش نوشه شد. دختربچه آسیبهای شدید جسمی و روحی دید. هیچ نهادی مسؤولیت این کار را تاکنون قبول نکرده است. شایعاتی مبنی بر وابستگی صاحبان ثروتمند این سگها به برخی رجال سیاسی به گوش می رسد.

بی شک همه افرادی که مانند راقم این سطور توفیق داشتن فرزند دختر را تجربه کرده اند، و هم اغلب کسانی که تجربه نکرده اند، می دانند چه موهبت شیرین و خاطره انگیزی است سالهای همراهی کنار این فرشتگان. فرشتگانی که زندگی ما را گرم می سازند و چنان در زندگی ما سهم دارند که بسیاری از پدر و مادرها حاضرند حتی جان خود را برای بهروزی و آینده ایشان فدا کنند. جان بدهند ولی نبینند که دخترک آنها زنده زنده توسط حیواناتی که جای آنها در پارک نیست و جلوی چشمان اشکبار خودشان و چشمان بی تفاوت وحوش به ظاهر انسانی که صاحبان آن حیوانات هستند، تکه تکه شوند.
جسم آنها پاره پاره می شود و اگرچه با پیشرفتهای امروزی پزشکی و با هزینه های کلان شاید روزی دوباره این جسم صحت یابد، اما روح متألم و دردمند او تا ابد چنان خاطره ترسناکی را با خود حفظ خواهد کرد. پرسش اصلی اینجاست: مسؤول چنین فاجعه ای کیست و کجاست؟
مسؤول چنین فاجعه ای همه ما هستیم: همان زمانی که سلبریتی ها صفحات خود را با انبوهی از عکسهای سگ و جملات عاشقانه در وصف این حیوان -که قطعاً یکی از دوست ترین حیوانات با انسان است- پر کردند و ما چیزی نگفتیم. همان زمانی که شبکه های اجتماعی پر شد با سخن سرایی در مناقب سگان و مظلومیت آنها -که باز هم شکی نیست به حیوانات ظلم می کنیم و جلوی ظلم به حیوانات باید گرفته شود، هر چند می دانیم سگ در زمان حمله چقدر خوفناک است- همان زمانی که شبانه روز به اعتقادات دینی مردم درباره سگ حمله می شد، تا جایی که به یاد دارم یک آتئیست اعتراض کرد: «من آتئیست هستم و بدیهی است که با سخن دین درباره سگ هم کاری ندارم، ولی کسانی که ادعا می کنند «سگ نجس نیست» چه بی دین باشند و چه دیندار، هیچ اساسی برای سخن خود ندارند». همان زمانی که در پارک محل تفریح «انسانها» همشهری های مرفه ما، سگهای خود را به محل نشستن ما آوردند و در برابر اعتراض ما -اگر اصلاً اعتراضی کرده باشیم- توهین کردند و چیزی نگفتیم…
ماجرای سگها در چند سال اخیر، ادامه ماجرای بزرگی است که به تدریج طی این سالها، در زندگی ما ایرانی ها حقنه شده است. فشار روانی برای پذیرش الگوهایی که همه با شعارهایی رومانتیک، به شدت عوامزده، مزورانه و زرورق شده حمایت می شوند تا هم از یک فرآیند اقتصادی حمایت کنند (البته در این مورد من از میزان سود و زیان این صنعت آگاهی چندانی ندارم، ولی می دانم سود آنها در گروی تغییراتی فرهنگی در زندگی ماست) و هم هر چه بیشتر توهمِ تمدن و تخیلِ تجدد را برای اقشاری که از نظر مالی رتبه بالاتری دارند و از نظر ذهنی استعداد فریب خوردن، فراهم آوردند.
مانند سایر الگوهای رفتاری متجددان مرفه در کشور ما، این ماجرا نیز وارونه روایت شده است. سگها بر خلاف آنچه گفته می شود در کشورهای غربی اینقدرها هم آزاد نیستند! قوانین سخت گیرانه در بسیاری از کشورها، ورود سگ در آپارتمان، در بسیاری از پارکها و اماکن عمومی را ممنوع می کند. برای سگی که به انسان حمله کند یا قلاده نداشته باشد قوانین آنقدر سخت گیر هستند-و البته اجرا هم می شوند- که کسی به مخیله اش هم تخطی خطور نمی کند. برخی از نژادهای سگ شکاری اصلاً حق ورود به خیابان را هم ندارند.
در ماجرای جانسوزی که برای دخترک به وجود آمده است، همه ما مسؤول هستیم ولی عده ای مسؤولیت اول را دارند و باید در برابر وجدان عمومی مردم و در برابر خداوندی که بسیاری از ما به او اعتقاد داریم پاسخگو باشند.
فعالان رسانه ای و به ویژه فعالان فضای مجازی باید توضیح دهند چه شده است این ماجرا با بایکوت خبری همه رسانه ها روبرو شده است؟ صاحب سگهای شکاری کیستند که چنین در روز روشن آشکارا تخلف می کنند و زندگی مردم را تهدید و حقوق آنها را پایمال می کنند و کسی هم پاسخگو نیست؟ فعالان رسانه ای باید تا زمان آشکار شدن همه جوانب این فاجعه و احقاق کلیه حقوق پایمال شده این خانواده و حقوق پایمال شده مردم ایران در این ماجرا، پیگیر این اتفاق باشند.
شهردار لواسان باید به دلیل بی مسؤولیتی آشکار و بی شرمی علنی خود در بی تفاوتی و تلاش برای پنهانکاری استعفا دهد و قبل از آن از مردم و از خانواده قربانی، عذرخواهی رسمی داشته باشد.
قوه قضائیه باید تا زمان روشن شدن حکم، صاحب سگ را بازداشت و به رسانه ها معرفی کند. حکم نهایی قوه قضائیه نه تنها باید شامل احقاق حقوق مادی و معنوی از دست رفته کودک و خانواده اش باشد(شامل هزینه های رواندرمانی کودک فی المثل) بلکه باید صاحب سگ مجازاتی متناسب با این جرم را تحمل کند و متحمل محدودیتهای بیشتری در این زمینه گردد. کلیه مسؤولان پارک و شهرداری نیز باید مجازاتی را متناسب با سهل انگاری خود داشته باشند.
فعالان و متنفذان رسانه ای واقعی، باید تلاش کنند تا حقوق مردم در این فضای سرد و بی روحی که احترامی برای انسان باقی نمانده است و همه چیز در جهت منافع عده ای محدود مصادره می گردد، پایمال نشود و فشار آورند تا دولت و مجلس، قوانینی را مصوب و اجرا کنند که حسب آن ورود حیوانات اهلی به آپارتمانها، پارکها، رستورانها و فضاهای مشابه ممنوع گردد و در سایر اماکن نیز تبعات بی مسؤولیتی صاحب آن حیوان روشن و بازدارنده باشد. ورود حیوانات شکاری و مهاجم به هر نوع مکان عمومی باید اکیداً ممنوع باشد و متخلف مجازات سنگینی را در انتظار داشته باشد.
ملتی که سنگهای خود را ببندند، سگها هر روز آنها را تکه پاره خواهند کرد. اگر ذره ای معنا برای انسان بودن خود قائلیم باید دست به کار شویم و حقوق خود را در مقابل سگهای قلاده پاره کرده بازستانیم.

بیان دیدگاه