انحصارطلبی پسامدرن

انحصارطلبی پسامدرن

اگر به یادداشته باشید بعد از انتقادات تند مسعود فراستی و سخنان بی پروای بهروز افخمی درباره جشنواره بی خاصیت و بی هویت فیلم فجر 95 که منجر به تغییراتی هم در جایزه جشنوار شد، برنامه هفت، تحت فشار دولت به حالت تعلیق درآمد. در آن زمان، سازمان صدا و سیما اعلام کرد که تعطیلی این برنامه به صورت موقت است. دروغ هم نگفته بود، اما همه حقیقت را کسانی می گفتند که از پشت پرده خبر داشتند. آنها می گفتند که فراستی و افخمی قطعاً از هفت می روند و این برنامه بعد از مدتی با روال متفاوتی آغاز به کار خواهد کرد.
اعلام رسمی حذف فراستی و افخمی از هفت، احتمالاً ناظر به روشن شدن نتایج انتخابات صورت می گیرد. پرسشی که اینجا پیش می آید این است که چه ربطی بین فراستی و جناح حاکم وجود دارد که حذف او را ایجاب می کند؟ آیا فراستی یک فعال سیاسی است؟ به نظر واضح می رسد که بر خلاف برخی بازیگران مشهور سینما که فعالیت زیادی صرف تبلیغات برای جناح حاکم کردند، فراستی هیچ گرایشی به سمت هیچ یک از احزاب و جناحها نشان نداده است و موضع گیریهای سیاسی گاه و بیگاه او هم قابل تحویل به یک جناح نبوده است. فراستی نه تنها فعال سیاسی نیست، بلکه اصلاً ربطی هم به اصولگرایان ندارد. بیشترین نقد و مناظره علیه فراستی، نه توسط منتقدان نزدیک به اصلاح طلبان(که البته معنای آن را دقیقاً نمی دانم چیست) بلکه توسط دکتر شهاب اسفندیاری (رئیس کنونی دانشگاه صدا و سیما) صورت پذیرفته است. مجید شاه حسینی، مسوول بنیاد فارابی در زمان احمدی نژاد هم فراستی را بی سر و صدا از برخی عرصه های مهم هنری حذف کرده است. اصلاً من کمتر محفل هنری وابسته به اصول گرایان می شناسم که گرایشی به فراستی نشان داده باشند. برنامه هفت در دوره اول، بخاطر اعتراض طرفداران احمدی نژاد تعطیل شد و منجر به کناره گیری فریدون جیرانی و مسعود فراستی و آمدن مجری جدیدی شد که سابقه عضویت در نهادهای نظامی و بگیر و ببندها را هم داشته است. فراستی تا اواخر دولت احمدی نژاد همچنان مورد نقد اصولگرایان بود. علت این نقد این بود که فراستی حاضر نبود تن به مبدل کردن نقد سینما -که یک نقد فرهنگی و تکنیکی است- به نقد سیاسی بدهد. او همچنان هم هر چند با همه چهره های اصولگرا چایی می خورد، خودش می داند و خودشان هم می دانند که بین آنها منفور است.
آیا اگر فراستی یک فعال سیاسی اصولگرا بود، که قطعاً نیست، باز هم این منطقی است که ما او را از فعالیت حرفه ای خود حذف کنیم؟ دقت کنید که منتقد مانند تولیدگر نیست که خودش بتواند با تکیه بر بخش خصوصی درآمد داشته باشد. منتقد وابسته است به بودجه عمومی کشور، مانند اهالی علوم انسانی.
این ماجرا به صورت کمرنگتر درباره بهروز افخمی هم صادق است. افخمی، سابقه یک دوره نمایندگی جناح اصلاح طلب را هم در کارنامه دارد ولی امروز جزو شخصیتهای مغضوب جناح حاکم قلمداد می شود.
قدیمی تر ها به یاد می آورند که یکی از شعارهایی که سالهای دور علیه راست قدیم داده می شد، انحصارطلبی بود. بیجا هم نبود، اما بعد از سال 76 برخی از اصلاح طلبان تندرو حتی مدیران مدارس را هم تغییر دادند. انحصارطلبی که در دایره اختیارات دولت ایجاد شد قبلاً به این شکل سابقه نداشت. دوره دوم احمدی نژاد هم شاهد یکی از بی سابقه ترین انحصارطلبی ها بودیم طوری که باعث شد بخش عمده ای از بدنه طرفداران احمدی نژاد از او جدا شوند. اما هیچ یک از انحصارطلبی های قبلی -که البته تا حدودی خصلت ذاتی قدرت سیاسی در جهان مدرن است- با اتفاقی که در حال تجربه آن هستیم قابل مقایسه نیست.
ما امروز درگیر فعالیتهای سیاسی یک جناح به نام اعتدالگرا یا اصلاح طلب یا هر اسم بی مسمای مشابه، نیستیم، ما گرفتار یک پروژه کلان هستیم که البته دولت حاکم نیز در مجموع با آن هماهنگ و هم منفعت است. در این پروژه که بذرهای آن در دولت خاتمی کاشته شد و ثمرات آن امروز چیده می شود، همه مؤلفه های فرهنگی، تفسیری سیاسی، سیاست زده، ایدئولوژیک، ایدئولوژی زده و حتی امنیتی پیدا می کنند. من چند سال پیش روند تولید مقوله ای به نام سینمای ایدئولوژیک را توضیح داده ام. (پدیدار سینما دولتی) سینمایی که با کارهای امثال مخملباف در اوایل انقلاب خود را نشان می دهد و در دوره اصلاح طلبی به عنوان بازوی فرهنگی سیاستهای دولت، تعین و قوام می یابد. کلیه فعالیتهای سینمایی دوره احمدی نژاد عکس العمل ناشیانه ای بود به این فعالیتها و در عین حال، تقویت و تعمیق این شکل از سینما یا بهتر است بگوییم ضد-سینما.
طبق توضیحی که قبلاً در مقاله «وضع ایدئولوژیک بدون ایدئولوژی» داده ام، از سال 88 به بعد، ایران گرفتار وضعی است که در آن هر چیزی باید یک تفسیر سیاسی-امنیتی پیدا کند. طبق این تفسیر، هر فکر یا فرهنگی، هر مذهب یا قومیتی، هر نهاد یا تشکیلاتی، هر انسان یا حیوانی و هر گیاه یا جمادی، باید کد امنیتی بگیرد و ذیل یکی از دو تفسیر رقیب یا بهتر بگویم، دشمن هم، تعریف شود. طبق این تعریف، شما هر کسی که باشید، چه دور از سیاست و چه نزدیک به آن، اگر به قدرت این جناح کمک کنید از کد یک و اگر به قدرت آن جناح کمک کنید از کد صفر برخوردارید.
در این رقابت بی رحمانه، جناح اصلاح طلب به دلیل آشنایی بیشتر با علوم و سیاست غرب، موفق شد رقیب را با رمز «اعتدال» کنار بزند. رمزی که باطن آن وضع تبانی موقتی بود تا این جناح موفق شود طی چهارسال بدنه خود را بازسازی و تبلیغات خود را -که روشی نوین و غیر قابل تصور برای رقیب داشت- قوی تر و ریشه دار تر کند.
جناح حاکم از تبلیغات قدرتمندی برخوردار است که علی رغم از دست دادن برخی از فرصتهای سیاسی کسب قدرت، توانسته است بدنه اجتماعی نیرومندی را برای خود دست و پا کند. این بدنه اجتماعی، در پی شخصیتهای سلبریتی سیاسی (زیباکلام، ابراهیم نبوی و…) یا به ظاهر غیر سیاسی و در اصل همسو(بازیگران عمدتاً زن سینما) آموخته است تا همه چیز را در قالب یک رویکرد سیاسی و بازی قدرت تفسیر کند. این رویه بیشتر با فضای مجازی قوام پیدا کرد که ابعادی از آن را در مقاله «این سیاست فانتری خطیر» توضیح داده ام.
مسعود فراستی، به صورت ناخواسته وارد بازی قدرت شد. به عبارت بهتر، اصلاً وارد بازی قدرت نشد، بازی قدرت، فراستی را و هر چهره دیگری را، هر چند که نخواهد، فراخواهد گرفت و او را به محاکمه خواهد کشید. طی چند سال اخیر، فراستی شبانه روز در شبکه های اجتماعی محاکمه شده است: چرا از اصغر فرهادی انتقاد کردی؟ چرا کیارستمی و سینمای جشنواره ای را رد می کنی؟ چرا دم از سینمای دفاع مقدس می زنی و… . در واقع اگر دقت کنید، فراستی قبل از این که بخواهد توسط متخصصان سینما محکوم شود، توسط عامه مردم محکوم می شود. بارها دیده ام حتی با تأثیرپذیری از ادبیات خود او، گفته اند مگر فراستی منتقد است؟
این وارونگی، از خواص مجازی شدن است، به ویژه از نوع ایرانی آن. مجازی که دیگر ربطی به واقعیت ندارد و در آن هر فرد عامی براحتی-نه البته خیلی هم راحت، بلکه با خطی که از مهندسان قدرت می گیرد- به خود حق می دهد نخبگان را به باد دشنام و ناسزا بگیرد. فراستی با ورود به رسانه، دچار یک دوگانگی شده است. از سویی بیشتر دیده شد و چهره شد و از سوی دیگر، سخنان او، که البته چیز جدیدی در تفکر او نبودند، دستمایه تمسخر قرار گرفت.
بازی هجو و محاکمه فراستی، بازی جدیدی نیست. این چند ساله و با امنیتی شدن یا به عبارتی با بی محتوا شدن گفتگوها و دیدگاهها، هر چیزی همانقدری ارزش دارد که کمکی به قدرت سیاسی بکند و چهره های دیگری هم کمابیش همین سرنوشت را پیدا کردند. نگاه فراستی از دو خصوصیت برخوردار است که این دو، زمینه را برای محکوم کردن او بسیار بالا می برد. نخست این که فراستی در نقد، التفاتی به مد ندارد. مدهای رایج که البته آنها هم معمولاً مربوط به سیاست هستند، توسط فراستی بی رحمانه نقد می شوند و این نوع نقادی، او را خودبخود دربرابر ذائقه طبقه مرفه داخل کشور قرار می دهد. درباره این طبقه توضیحی قبلاً داده ام. طبقه مرفه داخل کشور -که البته به معنای آحاد ثروتمند نیست، بلکه به معنای یک بافت اجتماعی هم منفعت است- «نوعاً» گرایش به مدپروری دارد و این مدها، در ارتباط مستقیم با منافع اقتصادی و سیاسی این طبقه است. سلبریتی ها بطور مستقیم درگیر دغدغه های اقتصادی مذکور هستند و بسیاری از فعالان سیاسی نیز حامی آنها شده اند. بنابراین اگر اسکار گرفتن فرهادی نقد شود، همزمان دو چیز نقد شده است، نخست منافع اقتصادی بخشی از طبقه مذکور، دوم منافع سیاسی جناح حاکم. چنانکه در ماجرای گشت ارشاد 2 هم دقیقاً و به روشنی، این وضع سیاسی-اقتصادی بر قرار بود.
به اینها روحیات تند و تیز ادبیات خاص فراستی را اضافه کنید و خوب نتیجه واضح است. بی علت نبود که یکباره صادق زیباکلام و سید ابراهیم نبوی و حمید فرخ نژاد و پرویز پرستویی و… علیه فراستی موضع گیری می کنند. درست با تثبیت شدن قدرت دولت، حالا اینجا نوبت قدرت سیاسی است که پاسخگو باشد و سهم خود را در این جریان ادا کند. کنارگذاشتن نابهنگام «ویلایی ها» -یکی از دو فیلم مورد حمایت فراستی- از اکران، همزمان با حذف فراستی و افخمی از تلویزیون، اتفاقی نیست و نشاگر روند رو به انحصار دولت برای تثبیت تفسیر امنیتی خود از چیزهاست.
این انحصار طلبی جدید که باید نام آن را «انحصار طلبی پسامدرن» گذاشت، در پشت عقبه ای از پروفایلهای عجیب و غریب توئیتر و سلبریتی های اینستاگرام و انبوه بی شمار پیامهای عصبانی و زننده کاربران مجهول الهویه یا معلومش، قرار گرفته است. محاکمه ای که حکم مقدمه و فشار اولیه را برای هر تصمیم دولتی دارد و هیچ تسامحی را در برابر کدهای سیاسی-امنیتی خود و مدهای وابسته به آن نمی پذیرد. الگویی که برای فراستی و چند تن دیگر انجام شده است، فضای فرهنگی کشور را به فضایی خالی از محتوا، ایدئولوژی زده و بی معنا مبدل کرده است.
(بدیهیست در این یادداشت درباره تفصیل محتوای دیدگاههای فراستی یا افخمی موضع گیری نداریم.)